×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

داستانهای نغز

× داستانهای کوتاه با ادبیاتی ساده ولی با مفاهیمی ژرف و قابل تامل
×

آدرس وبلاگ من

hekayat.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ilya79

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ????? ??? ??? ????? ??????

داستانی واقعی از دانشگاه استنفورد

خانمي با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پايين آمدند و بدون هيچ قرار قبلي راهي دفتر رييس دانشگاه هاروارد
شدند.
منشي فوراً متوجه شد اين زوج روستايي هيچ کاري در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامي گفت: �مايل هستيم رييس را ببينيم.�
منشي با بي حوصلگي گفت: �ايشان امروز گرفتارند.� خانم جواب داد: � ما منتظر خواهيم شد.�
منشي ساعتها آنها را ناديده گرفت و به اين اميد بود که بالاخره دلسرد شوند و پي کارشان بروند. اما اين طور نشد. منشي که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند
سرانجام تصميم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت. رييس با اوقات تلخي آهي کشيد و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات
کند. به علاوه از اينکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت وشلواري دست دوز وکهنه وارد دفترش شده، خوشش نمي آمد..
خانم به او گفت: �ما پسري داشتيم که يک سال در هاروارد درس خواند. وي اينجا راضي بود. اما حدود يک سال پيش در حادثه اي کشته شد. شوهرم و من دوست داريم
بنايي به يادبود او در دانشگاه بنا کنيم.�
رييس با غيظ گفت :� خانم محترم ما نمي توانيم براي هرکسي که به هاروارد مي آيد و مي ميرد، بنايي برپا کنيم. اگر اين کار را بکنيم، اينجا مثل قبرستان مي شود.�
خانم به سرعت توضيح داد: �آه... نه....  نمي خواهيم مجسمه بسازيم. فکر کرديم بهتر باشد ساختماني به هاروارد بدهيم.�
رييس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: �يک ساختمان! مي دانيد هزينه ي يک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان هايموجود در هاروارد هفت و نيم ميليون دلار است.�
خانم يک لحظه سکوت کرد. رييس خشنود بود. شايد حالا مي توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: �آيا هزينه راه اندازي دانشگاه همين قدراست؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نيندازيم؟�
شوهرش سر تکان داد. رييس سردرگم بود. آقا و خانمِ "ليلاند استنفورد" بلند شدند و راهي کاليفرنيا شدند، يعني جايي که دانشگاهي ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد:
*دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، يادبود پسري که هاروارد به اواهميت نداد.***

تن آدمی شریف است به جان آدمیت          نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
شنبه 22 مرداد 1390 - 5:28:25 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 1 فروردین 1391   12:45:21 AM

Salam

kasteh nabashid.matlabe jalebi bood ,merci.music  e zibaee dar profaileton darid.

http://www.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 4 مهر 1390   11:58:51 PM

ziba va amozande va ghamangiz ba donyaey pand albate ageeeeeeeeeee befahmim mamnon

http://www.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 1 مهر 1390   7:27:20 AM

بسیار داستان جالبی بود

زندگی زیباست زشتی های ان تقصیر ماست

http://www.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 1 مهر 1390   7:26:42 AM

http://?????????????.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 1 مهر 1390   12:23:27 AM

فوق العاده زیبا بود وآدم رو به تفکری عمیق فرو میبره شاید کمی به خودمان بیائیم

http://shohrearya.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 18 شهریور 1390   1:41:56 PM

man vaghean be shoma eftekhar mikonam